مرجع خبری پرسپولیس

اخبار باشگاه مدیران مربیان بازیکنان مسابقات تمرینات لیگ برتر مصاحبه ها تحلیل فنی حواشی نیکبخت زارع باقری نوری توره کریمی جادوگ

مرجع خبری پرسپولیس

اخبار باشگاه مدیران مربیان بازیکنان مسابقات تمرینات لیگ برتر مصاحبه ها تحلیل فنی حواشی نیکبخت زارع باقری نوری توره کریمی جادوگ

طنز هفته: من شاعر بودم

دیکارمو: قبل از اینکه به پرسپولیس بیایم «شاعر» بودم!براى این مصاحبه یک مشکل بزرگ داشتیم. او انگلیسى بلد نبود، من «پرتگره» یا پرتوئگره یا خلاصه همان برزیلى رو! رفتیم سراغ کلى مترجم اما هیچ کس جور نشد. حتى تا سفارت هم رفتیم که یک مترجم پیدا کنیم اما آنها در کمال خونسردى گفتند که مترجمشان درگیر کارهاى مهمترى است و وقت ندارد یک مصاحبه تخیلى را ترجمه کند! اینجا بود که تازه یادمان آمد که این مصاحبه تخیلى اصولاً به مترجم احتیاج ندارد! شرمنده!
چطورى پائولو؟
-
قربانت! تو زبان ما را بلدى!
نه
-
خوب پس چطورى با من صحبت مى کنى؟
ببین توضیح این قضیه سخت است. الان دارم به صورت تخیلى با تو مصاحبه مى کنم در نتیجه شاخک هاى تخیل بنده و شما که مستقیم به ضمیر ناخودآگاه ما وصل هستند جایى آن سمت مرز واقعیت و رؤیا یکدفعه جرقه مى زنند و بعد شکوفا مى شوند و ... خلاصه پیام منتقل مى شود. گرفتى؟
-
آره بابا! Crazi که نیستم!
Crazi *
یا Crazy؟
-
نمى دونم! تو دهات ما اصلاً نمى گن Crazi یا Crazy.
پس چى میگن؟
-
میگن ال مجنون!
مگه شما عربین؟
-
نه! عرب چرا؟
آخه گفتى المجنون!
-
آى کیو! گفتم ال مجنون! اَل نه اِل! اِل حرف تعریف اسپانیاییه!
آها! حالا چرا اِل مجنون؟
-
من گفتم اِل مجنون که تو بتونى چاپش کنى وگرنه اصل کلمه یه چیز دیگه اس!
خب چى هست!
-
خب مجنون! اگه مى تونستم بگم و تو هم مى تونستى چاپش کنى که نمى گفتم مجنون!
راست مى گى ها! خب بریم مصاحبه رو شروع کنیم!
-
قبل از اینکه شروع کنیم بذار من چندتا سؤال بکنم. دلم پوسید تو مملکت شما هیچ کس رو ندارم که باهاش حرف بزنم!
مارکو چى؟
-
مارکو اصلاً نمى تونه خوب با من حرف بزنه!
چرا! شما که هر دو تا هموطنین!
-
برزیلى رسمى با هم صحبت مى کنیم اما فقط چند تا جمله بلدیم... همون هایى که تو مدرسه یادمون دادن! مثل «بابا آب داد»... «بابا نان داد»،« ماریا انار دارد»، «تصمیم ملینه»، «ربه کا دوچرخه دارد» با این ها هم که نمیشه حرف زد! لهجه هامون با هم فرق مى کنه حرف همدیگرو نمى فهمیم !
آره پس کف کردى ها؟!
-
آره بابا! مى خوام پیامم را انتقال بدم ناچار میشم نقاشى بکشم!
جدى؟!
-
آره. افشین جون اشاره کرد که نقاشى بکش! منم نقاشیم از بچگى خوب نبود! خلاصه نقاشى کشیدم اما دردسر درست شد!
دردسر براى چى؟
-
یه نقاشى از پژمان نورى کشیدم. منظورم این بود که موهاتو کجا درست مى کنى. منم برم همونجا! بچه ها فکر کردن دارم دماغشو مسخره مى کنم کلى براش سوژه ساختن!
جدى میگى؟!
-
آره بابا! یه بار دیگه تو یه نقاشى از قطبى خواستم یه کم پول به من قرض بده که برم براى خودم پشمک بخرم! بعداً فهمیدم باشگاه فکر کرده که افشین ازم درصد مى گیره! بعد از اون قضیه بود که قطبى دستور داد برم زبان انگلیسى یاد بگیرم؟!
چه باحال! پسر از این شاهکارهاى نقاشى تو کس دیگه اى هم ضربه خورد؟
- (
فکر مى کند) آره! یه نقاشى از ماشین على کریمى کشیدم و بهش نشون دادم و با دست به خودم اشاره کردم! منظورم این بود که منم سوار ماشینش بشم و باهم بگردیم!
خب؟
-
هیچى! شاکى شد! گفت ماشین من چقدر «خز» شده که دیکارمو هم پشت کوه از این ماشینا سوار شده! فرداش ماشینشو فروخت!
واقعاً بامزه بود! آخه تو چطور بازیکنى هستى که انگلیسى بلد نیستى؟ بالاخره باید یه کم یاد بگیرى دیگه؟
-
اگه من یه چیزى رو اعتراف بکنم به کسى نمى گى؟
نه! به جون پائولو من رازم رو فقط به مطبوعات مى گم.
-
من اصلاً قرار نبود بازیکن بشم! من فقط تو شهرمون فوتبال بازى مى کردم فوتبال تفریحم بود نه شغلم!
تو مگه غیر از فوتبال شغل دیگه اى هم دارى؟
-
من قبل از اینکه بیام پرسپولیس شاعر بودم!
یا خدا! چى بودى؟
-
شاعر!
منظورت اِل پوئمئروئه؟
-
چى؟!
هیچى بابا! اومدم یه کلمه جدید اختراع کنم تمام تاریخ و فرهنگ و ادبیات کشورشما رو بردم زیر سؤال! تو واقعاً شعر میگى؟
-
آره!
یعنى شعر میگى دیگه؟
-
آره بابا! شعر میگم! تا حالا کسى رو ندیدى که شعر بگه؟
چرا، خودم؟
-
تو؟!
آره من! مگه من چمه؟
-
تو هیچى! مگه من چمه که تو باورت نمیشه؟
آخه من حداقل یه سر وکارى با قلم دارم. تو فوتبالیستى! معمولاً فوتبالیست ها کمتر اهل نوشتن یا خوندن هستن! کمتر علاقه نشون میدن!
-
حالا من یکى فرق دارم!
حرف تو حرف شد. من متوجه یه چیزى نشدم! تو فوتبالیستى یا شاعر؟!
-
من شاعرم! فوتبالم بازى مى کردم اما شاعرم! چندتا دیوان شعر تو برزیل چاپ کردم اما کسى نخرید. روى همین حساب گفتم فوتبال بازى کنم که پول کتابام دربیاد!
بابا ال شاعر! چطور با مارکو آشنا شدى؟
-
منیجر ادبى من داداشش منیجر فوتبال بود! براى اینکه ضررش جبران بشه از طریق داداشش منو ترانسفر کرد ایران!
پس قضیه این بود! من از اول بهت شک داشتم!
-
چرا؟ مگه من چمه؟
آخه مارکو اول گفت که تو ۱۹۲ سانتى متر قدته اما تو فقط ۱۸۲ سانتى متر دارى!
-
آخه اول قرار بود داداشم بیاد! اونم شاعره!
لابد شعراى اون هم فروش نرفته بود و ...؟!
-
دقیقاً،منتها اون شانس آورد! یک هفته قبل از اومدنش یک منتقد ادبى سرشناس به صورت اتفاقى یک برگ از شعراى اون رو که به عنوان کاغذ لبو بهش داده بودن خوند و اون رو کشف کرد!
بعد تو اومدى جاش؟
-
آره! خب دیکارمو، دیکارموئه دیگه! پائولو و روبرتو نداره!
از اون لحاظ! فوتبالت که تعریف نداره! حداقل چندتا شعر بگو ببینم تو شاعرى چیزى میشى؟
-
چشم! قدیم بگم یا جدید؟
از قدیم شروع کن برس به جدید! «عمویم همیشه به شوخى مى گفت «وقتى دروغ مى گوییم، چشمانمان صورتى مى شود» و من هیچ وقت این جمله را باور نداشتم و شادم که دلدار منى و چقدر این رنگ صورتى به چشمانت مى آید
وقتى مى گویى دوستم دارى!» چطور بود؟
از تک به تک هات که خیلى بهتر بود. دیگه چى دارى؟
-
یکى دیگه هست اسمش رو گذاشتم بدشانسى! « به من الهام شده بود روزى که دلبندم مى آید آسمان صاف ترین روز خود را سپرى مى کند و خورشید، درخشانترین روزش را و هوا ملایم و معتدل است درست مناسبترین هوا براى عاشق شدن به من الهام شده بود تو را در پارکى ملاقات مى کنم سرشار از گل هاى صورتى و سپید و نارنجى وسرخ فکر مى کردم تو را روى نیمکتى، زیر سایه اى، کنار استخرى، ملاقات مى کنم، و چقدر حیف که تمام این تصویر زیبا را درست دیدم غیر از آن انگشتر لعنتى نامزدى که در دست راست تو خودنمایى مى کرد ظاهراً شاعر خوش شانس ترى، زودتر از من این الهام را دریافت کرده بوداین یکى چطور بود؟!
یکى از کاراى جدیدتو بگو. در مورد پرسپولیس و روزایى که دارى.
-
اوکى. بذار حس بگیرم.
حس کیلو چنده بابا! شب شعر که نیومدى!
-
هیچ وقت احساسات یک شاعر رو مسخره نکن!
چشم. بگو.
-
آه...
چى شد؟
-
چى چى شد؟
گفتى آه؟
-
اول شعرم بود! ساکت میشى؟
مى بخشید.
-
آه... بازهم آه نرفت که نرفت که نرفت اون توپ صاب مرده!
صاب مرده؟ آدم تو شعر از این کلمات استفاده مى کنه!
-
آقا مگه تو منتقد ادبى هستى؟ بذار شعرم رو کامل بگم!
چشم
- «
آه!... باز هم آه!نرفت اون صاب مرده تو گل!فکر مى کردم میره اما نرفت!هنوز تو کَفِشم بدمصب چطور نرفت تو گل!فقط من بودم و تورهاى دروازه که مشتاقانه لحظه وصل خود با توپ را فریاد مى کردند
ناگاه صدایى برآمد...آى ى ى ى ى ى...این صداى صورت لامپ نورافکن بود که وصل توپ را ناخودآگاه صاحب شد و من سوت زنان از صحنه دور شدم و به این فکر کردم که پائولو! خراب کردى رفت پى کارش
ادبیات تو با ادبیات قبلت فرق کرده!
-
تأثیر محیطه آخه یکى از لیدرا منو مى رسونه خونه. یک مقدار ادبیاتم تحت تأثیر این همنشینى اجبارى قرار گرفته.
آهان! بازهم شعرى دارى؟
-
آره. از صب تا شب بیکارم فقط باید شعر بگم! این یکى رو در مورد بقیه گفتم.
کدوم بقیه؟
-
بقیه همتیمى هاو اسمش اینه «وقتى گل نمى زنم»
سوزناک شد. بگو!
-
هوا بس ناجوانمردانه COLD است آى، سلامم را نمى گویند پاسخ افشین دستانش در جیبش است آى، و آن یکى افشین سرش را مى کوبد به نیمکت مارکو سرش را با کاغذهایش گرم مى کند و در دل نفرین مى فرستد بر لحظه اى که تلفن منیجر مرا جواب داد، همتیمى هاى من اصلاً شباهتى به دل ببرندارند بیشتر قیافه شان شبیه کسى است که دل ببر را خام خام و از روى حواس پرتى خورده!پوزخندى بر لب هاى دروازه بان و دفاع تیم مقابل قرار دارد که عضوى از بدنم را مى سوزاند روى سکوها را مى نگرم، آنجا همه اعصاب - معصابشان تعطیل است مى دانید چرا؟
فقط به این خاطر که من دوباره توپ را از روى خط ۶قدم به کره ماه شلیک کردم!تازه به ماه هم نخورد! احتمالاً توپ تا ۲ روز دیگه به مریخ مى رسد!این یکى چطور بود؟
مى دونى تو این شعر یک مقدار فرم رئالیستى رو با یک اکسپرسیونیسم تخیل گرایانه قاطى کرده بودى که حس خاصى رو به مخاطب القا مى کرد.
-
از این تحلیل ادبى ممنون. چه حسى آمیگو؟
حس مبهم جنایت! آدم دلش مى خواد دخلت رو بیاره!
-
اینکه خیلى بده!
از لحاظ انسانى آره اما از لحاظ ادبى اتفاقاً خیلى مهمه! خیلى ارزش داره. عمق تأثیرگذارى تو روى مخاطبت رو نشون میده!
-
آهان! حیف که تومنتقد مطبوعات ادبى برزیل نیستى که اگه بودى من الان براى خودم یک پائولو کوئیلو شده بودم!
راستى صحبت از «کوئیلو» شد من خیلى کاراش رو دوست دارم.
-
مى شناسمش! قبلاً تو برزیل مدرسه فوتبال داشت! کارش نگرفت رفت سراغ شعر و داستان! الان میلیاردره!
یک سؤال فنى؟ چقدر ازپولى که بستى گیرت اومد؟
-
کل قرارداد آمیگو! همه ۱۵ هزار دلارى که به من قول داده بودن رو گرفتم! یه پزو هم پورسانت ندادم!خیلى آدماى خوبى هستن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد