مرجع خبری پرسپولیس

اخبار باشگاه مدیران مربیان بازیکنان مسابقات تمرینات لیگ برتر مصاحبه ها تحلیل فنی حواشی نیکبخت زارع باقری نوری توره کریمی جادوگ

مرجع خبری پرسپولیس

اخبار باشگاه مدیران مربیان بازیکنان مسابقات تمرینات لیگ برتر مصاحبه ها تحلیل فنی حواشی نیکبخت زارع باقری نوری توره کریمی جادوگ

خاطره نگاری از بازی 6 تایی ها

 

بازی های قبل و بعد از «داربی شماره ۱۲» با حداقل گل ها همراه شده بودند. در داربی ۱۱ که ۲۵ خرداد ۵۲ برگزار شده بود، استقلال با تک گل عادلخانی بازی را برده بود. داربی بعدی (شماره ۱۳) نیز ۱-۱ مساوی شده بود. حال چرا وسط آن همه تساوی و یا بردهای خفیف باید چنان نتیجه ای به دست می آمد و بازی ۰-۶ می شد. مسئله ای است که جوابی بر آن نمی توان یافت و رازی است که شاید تا ابد پا برجا بماند.


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ورزشی پارسیان، شهریور ،۵۲ تهران روزهای خاصی را می گذراند. مسابقات کشتی قهرمانی جهان (۱۹۷۳) جریان داشت. ورزشگاه نصیری (حیدرنیا فعلی) را برای آن پیکارها مهیا کرده بودند. همان جا که روباز است و حفاظ و سرپوشی ندارد و معمولاً مسابقات فوتبال در آن برگزار می شود. تهران و حتی کل ایران در تسخیر آن رقابت ها بود. دوره «کیا و بیا»ی ابراهیم جوادی بود که پس از کسب ۳ مدال طلای ۴۸ کیلوی جهان برای رهایی از کابوس همیشگی ۱۰ تا ۱۲ کیلو وزن کم کردن به ۵۲ کیلو کوچ کرده بود. همپا با او جوان ترهای تیم ملی کشتی آزاد هم توپ پری داشتند. از آن جمله بودند محسن فره وشی که در ۵۷ کیلو کولاک می کرد و منصور برزگر که در ۷۴ کیلو برای خودش یلی شده و جلوتر از محمد فرهنگ دوست پیراهن ملی را تصاحب کرده بود. در آن هنگامه و در حالی که کشتی دغدغه اصلی مردم ورزش دوست ایران بود و میزبانی رقابت های جهانی هم می توانست مدال های متعددی را برای کشورمان نوید دهد، برای چند روزی هر چیز دیگر ورزش ایران گم شده بود. یکی از آن چیزها بازی پرسپولیس با استقلال (تاج آن زمان) در چارچوب لیگ سراسری فوتبال آن موقع (جام تخت جمشید) بود. درست است که آن بازی در آن سال ها حساسیت شدید امروز را نداشت اما به هر حال برای قرمزها و آبی های اصیل ارزش زیادی داشت و نمی شد از آن غافل ماند. چه می شد کرد؟ غوغای کشتی و ۳ طلایی که جوادی، فره وشی و برزگر بردند، همه چیز را زیر سایه خود برده بود. اینچنین بود که غیرمنتظره ترین نتیجه در تاریخ رویارویی های دو تیم و بزرگترین حادثه در داربی های ۶۰گانه تهران در وسط یک هیاهوی دیگر گم شد.استادیوم آن روز، پر نبود، اصلاً هم نبود. ورزش دوستان رفته بودند و ورزشگاه حیدرنیا را انباشته کرده بودند. چه کسی می توانست دل از تماشای فنون معجزه وار فره وشی بشوید؟ کشتی او با خویلوگ دورجه مغولی یک اعجاز به تمام معنا بود. ۵۷ کیلوی پرتکنیک کشتی ایران تمام حریفان قبلی اش را دود داده و درو کرده بود، اما کشتی اش با این مغولی در نیمه نهایی گره خورد. دورجه هر «سوپرفن» فره وشی را با یک فن پاسخ می گفت، کشتی ۷-۸ شد. فره وشی برد و به فینال رفت و آنجا ولادیمیر یومین روسی را هم ۴-۶ شکست داد و برای اولین (و آخرین) بار قهرمان جهان شد. پای او را باندپیچی کرده بودند زیرا حین کشتی با دورجه مویرگ های زیر زانوی محسن پاره شده بود. او با یک پا هم یومین را برد. کسی که کشتی هایش در فینال انتخابی تیم ملی ایران با رمضان خدر همیشه گره می خورد و عادت داشت که عقب افتادگی اش را در ۳ دقیقه سوم جبران کند، سرانجام در جهان هم بی همتا شد.جوادی ۵۲ کیلو را برد و برزگر هم با چهره ای ۳۳ سال جوان تر از امروز از سد امثال آدولف زیگر آلمانی گذشت و طلاهای ۳گانه ایران را در پایان پیکارهای ۷۴ کیلو کامل کرد. این نقطه اوج هیجان و افتخار بود. چه کسی می توانست به پرسپولیس _ استقلال فکر کند؟ اما... ... اما همان عده نه چندان پرشماری که عصر روز ۱۶ شهریور ۵۲ و در اوج گرمای پیکارهای جهانی کشتی به محل بازی سرخابی رفتند هیچ ضرری نکردند و مسابقه ای را دیدند که هنوز یک اعجاز و شگفتی عظیم در فوتبال ما محسوب می شود.

 دوازدهمین داربی

این دوازدهمین باری بود که دو تیم روبه روی هم می ایستادند. پرسپولیس در آن سال ها انباشته از ستاره بود. کلانی، ایرانپاک، بهزادی، معینی، وطنخواه، سلیمانی، آشتیانی، کاشانی و البته پروین. اما مگر استقلال ستاره نداشت؟ تیم آن سال های استقلال نیز امثال حجازی، رشیدی، کارگر جم، حق وردیان، جباری، قراب، جان ملکی و مژدهی را دربرداشت. بازی های قبلی آنان اغلب یا مساوی شده و با اختلاف یک یا حداکثر دو گل به سود یکی از دو تیم تمام شده بود. چه کسی فکر می کرد پرسپولیس بازی را ۰-۶ ببرد؟ هیچ کس. دیگر دلیلی که باعث شده بود آن روز استادیوم لبریز از تماشاگر نباشد، همین مسئله بود. نه حساسیت امروز در کار بود، نه برد یا باخت یکی از آنها به یک واقعه عمده اجتماعی و رویدادی بسیار دیرپا بدل می شد و نه اصولاً این دیدار ریشه و بنیاد قوی امروز را داشت. شاید باید سابقه و پیشینه ای قوی و طولانی فراهم می آمد و زمان باید می گذشت و به سال ۱۳۸۴ می رسیدیم تا داربی سرخابی همان دیداری شود که امروز می شناسیم و می بینیم.در آن زمان چنین نبود. تلویزیون هم بساط اش را بیشتر در ورزشگاه نصیری پهن کرده بود. اعجاز حرکات فره وشی و برق طلای برزگر چیز دیگری بود. بنابراین حتی تصاویر تلویزیونی و فیلم های موجود از روی آن «۰-۶» معروف نیز بسیار کم است. تلویزیون پس از فروکش کردن حرارت طلاهای کشتی گیران و بهتر بگوییم پس از به نمایش گذاشتن تعدادی از کشتی های مراحل نهایی، آن شب در دو سه سانس خبری گزارش بازی سرخابی را مختصر و با پخش تصاویری جسته و گریخته پخش کرد و از گل های پرسپولیس دو سه تا را به تصویر کشید. قضیه هنوز داغ بود و کسی متوجه نشده بود که واقعاً چه اتفاقی افتاده است. حتی فردای آن روز که کیهان و اطلاعات با اخبار و گزارش های آن بازی منتشر شدند و کیهان ورزشی و دنیای ورزش نشریات تخصصی این دو موسسه و تنها نشریات تخصصی و «تمام ورزشی» ایران هم به این مهم پرداختند و آن را یک شگفتی بزرگ خواندند، باز ابعاد قضیه به طور کامل بر مردم ایران مشخص نشد. آنها داغ تر از این بودند که متوجه موضوع شوند. به واقع ابعاد ماجرا و اهمیت و تاثیر گذاری دیرپای آنها فقط طی سال های بعدی مشخص شده هنگامی که دهه ۱۳۶۰ و سپس ۱۳۷۰ را هم پشت سر نهادیم و پرسپولیس- استقلال چیزی شد که می شناسیم.

 ضبط نشد، به همین سادگی

در آن موقع پخش کامل بازی های (ولو مهم) باشگاهی از تلویزیون در دستور کار قرار نداشت. تلویزیون ایران فقط دو کانال داشت و از بازی های جام جهانی ۱۹۷۰ هم که در مکزیک برگزار شده بود فقط چهار، پنج بازی به طور مستقیم پخش شده بود. به علاوه چه کسی فکر می کرد آن اتفاق عجیب و عظیم بیفتد؟ اگر تلویزیون می خواست در همان ساعات و روزها مسابقه ای را به طور مستقیم پخش کند، طبعاً باید به همان رقابت های کشتی قهرمانی جهان بها می داد که پیشتر نیز از آن یاد کردیم. همه اینها دست به دست هم داد تا کسانی که به ورزشگاه نرفتند، فقط اوصاف دیداری را بشنوند که سال ها است به فولکلور و فرهنگ فوتبال ایران پیوند خورده و هنوز هم دلیلی علمی و فنی برای وقوع آن رو نشده است چرا آبی ها با داشتن آن همه بازیکن خوب باید ناگهان و در یک نشست شش گل از قرمزها بخورند؟ چرا سرخ ها که در هفته های قبلی لیگ به رغم کسب چندین برد روزهایی عادی را طی کرده بودند، باید در یک بعدازظهر آخر تابستان به آن گونه احیا شوند و حریف را منکوب کنند؟ فیلم های کاملی نیز در دست نیست که براساس آن بتوانیم جواب سئوال های خود را بگیریم.

گل های عجیب

 فیلم های کوتاه مسابقه و تصاویر گل هم به جای اینکه جواب ما را بدهند، سئوال ها را بیشتر می کنند. ایرج سلیمانی هافبک خوزستانی وقت پرسپولیس یکی از شش گل را با شوت از راه دور و به شکلی زد که اگر هر دیدار دیگری بود امکان نداشت گل شود. او آن روز یک گل دیگر هم زد تا با آن موهای «نیمه فرفری» و چهره کاملاً سبزه یک دفعه به یک پدیده بدل شود. اما خب آن روز هرچه قرمزها می زدند گل می شد و استقلالی ها «تعطیل» بودند. ستاره (و یا حداقل پرثمرترین مرد) میدان همایون بهزادی بود. او سه گل از شش گل قرمزها را به نام خودش نوشت و یک کابوس برای آبی ها شد. هر سه گل او در نیمه دوم به دست آمد. دو گل آخر او در چهار دقیقه واپسین بازی به دست آمد و اگر آنها در کار نبود، مسابقه صفر- چهار تمام می شد و بار گناهان(!) آبی ها کاهش می یافت. یک گل دیگر هم به نام کلانی نوشته شد، او یک سال محروم بود، اما پس از بازگشت سریع تر و کارسازتر و برای حریفان بیش از پیش مهارناپذیر شده بود. سرخ ها چون در آن موقع بهزادی و ایرانپاک و در درجات پایین تر ناظم گنجاپور را داشتند و حاج رحیمی پور هم در آستانه تبلور بود، کلانی را به گوش چپ فرستاده بودند. بهزادی نوک می ایستاد. همانی که به او سرطلایی می گفتند و ایرانپاک متمایل به راست بازی می کرد. آنها از جانب معینی و پروین و سلیمانی و خلعتبری در خط میانی تغذیه می شدند و از دوگوش آشتیانی و رضا وطنخواه حرکت می کردند و توپ ها را به روی دروازه حریفان می ریختند. کمتر تیمی در آن سال ها طی روزهای خوب پرسپولیس می توانست مقابل آن تیم بایستد. آن موقع هنوز الفاظ «پرسپولیس زلزله» باب نبود و در دهه های بعدی این واژه ها بر سر زبان ها افتاد اما زلزله حقیقی «همان روز» بود که اتفاق مورد بحث افتاد و نتیجه ۰ - ۶ به ثبت رسید و به واقع به اغلب سال های نیمه نخست دهه ۱۳۵۰ برمی گشت که پرسپولیس با بازی پرشور و درگیرانه اش به حریفان می تاخت و مجال نفس کشیدن به حریفان نمی داد و گاه در همان ۲۰ ، ۳۰ دقیقه اول کار را تمام می کرد و با زدن دو سه گل طی آن دقایق هرگونه امیدی را برای تلافی در دل حریفان می کشت.

حجازی و رشیدی هر دو گل خوردند

«آخر» این ماجرا همان بازی روز ۱۶ شهریور بود. روزی که پرسپولیس را آلن راجرز هدایت می کرد و روی نیمکت تاج هم رایکوف می نشست. با این حال مثل تمام داربی های تهران که طی سال های بعدی بزرگ و بزرگ تر شدند، نقش مربیان خارجی در ترسیم سرنوشت کمتر از سایر مسائل بود. شاید بتوان تا ابد مربی یوگسلاو استقلال را به خاطر این که نتوانسته است در آن روز شوم(!) موج حملات قرمز را مهار و متوقف کند، سرزنش کرد اما انگار بعضی چیزها به قول قدیمی ها «قسمت» است و باید اتفاق بیفتد. لابد آن بازی و آن نتیجه هم می بایست شکل می گرفت و گریزی از آن نبود.حتی وقتی رایکوف اقدام به تعویض دروازه بان کرد، اثر مثبت نگذاشت و اگر حجازی به عنوان دروازه بان اول تیم ملی دو گل خورد رشیدی هم ۴ گل را برای خود برداشت! البته آن روز ابتدا رشیدی درون دروازه ایستاد و وقتی ۴ گل خورد، رایکوف او را حدود دقیقه ۷۰ از زمین بیرون کشید و حجازی را به زمین فرستاد و او هم در برابر حمله وران پرسپولیس مصون نماند. آن دوره، دوره اوج رقابت این دو دروازه بان چه در تیم استقلال و چه در تیم ملی بود. درست است که حجازی نفر شماره یک محسوب می شد اما بارها اتفاق افتاد که این دو «یک در میان» به میدان می رفتند تا به هر دو، بازی برسد. پس از به ثبت رسیدن آن ۶ گل انواع شایعات پیرامون این دو دروازه بان پخش شد. عده ای گفتند رشیدی که در آن روز فیکس بوده، مخصوصاً آن گل ها را خورده و بعضی ها هم گفتند حجازی چون می دانسته هوا پس است(!) به زمین نرفته و وقتی هم که مجبور شده به میدان برود، با اکراه چنین کرده و شرایط بسیار بد استقلال در آن دقایق نیز برای او مساعد نبود و اینچنین بود که او هم دو بار تسلیم شد. با این حال چیزی نبود که رایکوف در آن روز خاص به آن چنگ نزده باشد و حربه ای نبود که او به آن متوسل نشده باشد، اما اثر نکرد. در عوض هر کاری که پرسپولیس و مربی انگلیسی اش انجام دادند مثل «طلا» شد و اثر مثبت به جا گذاشت. اصلاً احتیاجی نبود که آلن راجرز تعویض کند، چون نفرات داخل زمین کولاک می کردند و حتی وقتی تغییر جا و پست می دادند و به این سو و آن سو می رفتند باز هم بوی گل ورزشگاه را پر می کرد.

 توفان بی دلیل

بازی های قبل و بعد از «داربی شماره ۱۲» با حداقل گل ها همراه شده بودند. در داربی ۱۱ که ۲۵ خرداد ۵۲ برگزار شده بود، استقلال با تک گل عادلخانی بازی را برده بود. داربی بعدی (شماره ۱۳) نیز ۱-۱ مساوی شده بود. حال چرا وسط آن همه تساوی و یا بردهای خفیف باید چنان نتیجه ای به دست می آمد و بازی ۰-۶ می شد. مسئله ای است که جوابی بر آن نمی توان یافت و رازی است که شاید تا ابد پا برجا بماند. شاید هم راز نیست و از شگفتی های معمول فوتبال است. روزهایی که هیچ چیز آن عادی نیست و عجیب ترین اتفاقات می تواند رخ بدهد؛ حتی برد ۰-۶ پرسپولیس. این هم از قضای روزگار و دست تقدیر است که 35 سال بعد از آن تاریخ پرسپولیس با نسلی دیگر هیچ نشانی از آن تیم توفانی سال ۱۳۵۲ ندارد و یک تیم کم اثر و پراشتباه است و نزولش تا رده نهم جدول رده بندی لیگ برتر کشور نشانگر همین واقعیت است. هرچه باشد اتفاقاتی از این دست فقط هرچند دهه یک بار خلق می شوند و به همین خاطر است که نادر و استثنایی می شوند و از طلای فره وشی در سال ۵۲ نیز ناب تر و جالب تر نشان می دهند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد